استفاده از رویکردهای چابک در مدیریت پروژه درحال رشد با نرخ حیرت انگیز 10 درصد در سال است به این معنی که مدیران پروژه برای اجرای پروژههای خود در حال استفاده از رویکردهای چابک به نسبت رویکردهای سنتی هستند. به نظر شما چرا ؟ مدیران پروژه به دنبال چه چیزی هستند؟ چه چیزی را میخواهند بدست بیاورند؟
استاندارد های مدیریت سنتی (آبشاری یا همان waterfall) پروژه برای چندین سال در حال خدمت به ما بودهاند، پس چرا داریم تغییر میکنیم؟ خوب، راستش روش Waterfall در مدیریت پروژها یا همان روش سنتی (که از این به بعد به آن روش آبشاری میگویم) کاملا اثربخش بوده و هست و مطلقا هیچ کار و نکته اشتباهی در مورد آن وجود ندارد همانطور که بسیاری از شرکتها در حال استفاده از انواع استاندارد در روش سنتی برای مدیریت پروژهای خود هستند.
تفاوت اصلی میان agile و waterfall تفاوت در فرآیندهای کنترلی مورد استفاده در این دو روش است. در روش آبشاری شما از فرآیندهای کنترلی از پیش تعریف شده که به آن دروازههای فاز (phase gates) نیز میگویند استفاده میکنید. درواقع برای هر مرحله از فرآیند گیتهای وجود دارد این بدین معنی است که شما برای رفتن به مرحله بعدی نیاز به تایید دارید. Scope یا محدوده پروژه در ابتدا تعریف میشود و زمانی که توسعه پروژه شروع شود دیگر نمیتوان آن را تغییر داد. در صورتی که در مدیریت چابک پروژه شما هر 2 تا 4 هفته الویتها و محدوده پروژه را مجددا تنظیم میکنید. این کار را برای این انجام میدهیم تا مطمئن شویم همیشه کارمان با بیشترین میزان ارزش در کسب و کار همراستا است.
به یک مثال توجه کنید: فرض کنید شرکت شما یک بانک معروف است و میخواهد یک نرم افزار موبایلی برای اینکه مشتریانش بتوانند موجودی حساباهایشان را چک کنند راه اندازی کند، شایعاتی هم مبنی بر اینکه رقیب شما مثلا بانک Y قصد دارد مشابه چنین نرم افرار موبایلی را راه اندازی کند! پس زمان عامل بسیار مهمی برای شماست.
با استفاده از روش آبشاری برای اجرای این پروژه احتمالا چیزی شبیه لیست زیر خواهید داشت:
- ایجاد یک منشور پروژه (Project Charter)
- تعریف دقیق نرم افزار موبایل مد نظرتان
- گرفتن تاییدهایه
- مشخص کردن دقیق برنامه زمانبندی پروژه
- گرفتن مجدد تاییدهایه
- ایجاد یک تیم پروژه
- شروع توسعه و ساخت
این گیتهای در هر فاز ممکن است خودشان به تنهایی تا 30 روز طول بکشد.
اما در صورت استفاده از متد چابک این پروژه به این صورت خواهد بود:
- کار با اسپانسر کسب و کار
- تعریف هدف نرم افزار موبایل
- ایجاد تیم
- شروع توسعه اپلیکیشن موبایل بانک
تفاوت میان دو لیست را باهم مقایسه کنید. سربار پروژه در متد چابک بسیار پایین تر است و در زمان از مرحله ایده تا اجرا صرفه جویی میشود. به این فرآیند کنترل تجربی در چابک گفته میشود.
خوب حالا مثال نرم افزار بانک را کمی جلوتر میبریم: اگر بانک رقیب ما اپلیکشن خود را ارائه کند و متوجه شویم که علاوه بر قابلیت دیدن موجودی حسابها امکان جابجایی وجه بین حساب ها را نیز داراست. آیا هنوز هم ریلیزکردن یک اپلیکشن با قابلیت دیدن موجودی حساب کافیست؟ احتمالا نه!
خوب هرکدام از روشهای چابک و آبشاری چطور این موضوع را مدیریت میکنند؟
خوب در روش آبشاری به این شکل خواهد بود:
- تکمیل فرم درخواست تغییر
- بیکار شدن تیم توسعه برای تخمین دقیق
- مشخص کردن اینکه چه میزان هزینه بیشتری باید صرف شود
- تخمین اینکه چه مدت زمانی پروژه بیشتر طول خواهد کشید
- ارائه فرم درخواست تغییر برای تایید شدن
- تنظیم مجدد re-baseline زمانبندی، هزینه و محدوده پروژه
- امضا گرفتن از شریک کسب و کارتان برای اطمینان از اینکه چیز جدیدی نمیخواهند
این phase gate نیز مجددا 2 تا 4 هفته به زمان پروژه اضافه میکند قبل از اینکه حتی تیم شما بتواند شروع به کار کند.
حالا این تغییر در روش چابک به چه شکل خواهد بود؟
- الویت بندی ویژگی ها مورد نیاز
- اضافه کردن ویژگی به backlog
- ادامه توسعه نرم افزار
شما این آزادی را دارید که با تغییر اولویتهای کسبوکار در مسیر چابک خود سازگار شوید. یعنی با تغییر نیازهای مکرر کسب و کارها (به ویژه در عصر حاضر) بتوانید با آنها همراستا شوید. به این سازگاری با ارزش های کسب و کار کنترل فرآیند تجربی یا Empirical process Control می گویند. به جای استفاده از فرآیندهای از پیش تعریفشده برای هر موقعیت ممکن، شما اغلب کار و نیازهای کسبوکار را بررسی میکنید تا بتوانید بر روی آنچه واقعا به کسب و کار شما ارزش اضافه میکند، تمرکز کنید.
بعد از آن تفاوت اصلی بین آبشار و چابک قابلیت واکنش سریع به تغییر نیازهای کسبوکار در حال رشد است. این معامله بزرگی است و کسب و کار شما به همین دلیل است که باید همراه بسیاری از شرکتها دیگر که در حال اتخاذ روشهای چابک برای مدیریت پروژه هستند به فکر باشد!